[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 19:01
دوستت دارم... هر غروب در افق پدیدار میشوی در دورترین فاصلهها آنجا که آسمان و زمین به هم میرسند، من نامت را فریاد میزنم و آهسته میگویم: “دوستت دارم " اما واژه هایم در هیاهو گم میشود و صدایم به تو نمیرسد نگاهت میکنم میخواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم ” اما نگاهم در غبار گم میشود و هرگز به تو...